میدان معنایی؛ مفهوم تازهای از مدرسه در آینده
آگوست 3, 2020 2020-08-03 18:39میدان معنایی؛ مفهوم تازهای از مدرسه در آینده
واژهنامه
میدان معنایی؛ مفهوم تازهای از مدرسه در آینده
شما چه تعریفی از مدرسه دارید؟ آیا در تعریف شما، مدرسه «ساختمانی» است چند طبقه با چندین کلاس و میز و نیمکت و تخته سفید که در هر کلاس تعدادی دانشآموز نشستهاند و معلم نیز درحال تدریس است و با خوردن زنگ تفریح، معاونان دانشآموزان را به حیاط راهنمایی میکنند؟ آیا در تعریف شما، مدرسه «سازمانی رسمی» است که وظیفهها، هدفهایی معین، نظم و سلسلهمراتبی اداری براساس مقررات رسمی دارد؟ یا تعریف شما این است که مدرسه یک «نهاد اجتماعی» است؛ مجموعهای از مناسبات اجتماعی الگودار و پایداری است که برای پاسخگویی به نیازهای آموزشی و فرهنگی معینی در دنیای مدرن شکل گرفتهاست؟ یا تعریف شما میتواند این هم باشد که مدرسه یک «فضا یا میدان معنایی»است؟ درحقیقت مدرسه، فضایی است که در آن تجربهها و فرایندهای یادگیری و یاددهی روی میدهد. ممکن است نام جایی مدرسه باشد، ولی در آن یاددهی و یادگیری واقعی روی ندهد و برعکس ممکن است جایی نام مدرسه نداشته باشد ولی نیازهای واقعی آموزشی مردم در آنجا روی دهد.
پس میتوان گفت که مدرسه نوعی فضاي ذهني و معنايي با مجموعهای از شبکههای مناسبات اجتماعی است كه ما در آن فعاليتهاي مشخص «آموزشی» و «غیرآموزشی» را انجام ميدهيم. در این تعریف از مکان و سازمان و نهاد اجتماعی فراتر میرویم و به یک میدان معنایی میرسیم که در آن مجموعهاي از ذهنيتها، باورها، ارزشها و جهانبينيهايي وجود دارد و آموزش( فرايند ياددهي – يادگيري) در آن تحقق مییابد؛ يعني مجموعهاي از پيشفرضها و باورهاي مربوط به معناي يادگيري، معناي يادگيرنده، فايدهها و ارزشهاي يادگيري – ياددهي، كاربردهاي سواد، ابعاد متفاوت دانش و كاركردهاي گوناگوني كه يادگيري – ياددهي يا دانش ميتواند داشتهباشد. مدرسه يك فضا یا ميدان معنايي است كه ما همه اين باورها را در آنجا به نوعي انسجام ميدهيم و به آنها عينيت ميبخشيم.
در حقیقت، آموزش، ميداني از معاني را به وجود ميآورد كه در آن، دانشآموزان یادگیری را تجربه میکنند یا فرا ميگيرند. در این میدان معنایی رسانهها، اینترنت، فضای مجازی، ماهواره ها و مناسبات دانشآموزان با والدين آنها در کنار مدرسه و بیش از مدرسه در فرایندهای یاددهی و یادگیری دانشآموزان سهیم هستند. از این رو مدرسه در این معنا، دیگر چندان مكانمند یا نهادمند نيست و در اینجا نميتوانيم با مفهوم الگومندي، نهادمندي يا مكانمندي، آنچه را كه ما از طريق اينترنت، تلويزيون، خانواده يا مادران ميگيريم، تحليل كنيم و این مفهوم تازهای از مدرسه در دنیای امروز و آینده است؛مفهومی به نام مدرسه آینده .(Future school)
در آینده، مدرسه ساختار متمرکز و «مرکز محور» خود را از دست میدهد یا به شدت این مرکزیت تضعیف میشود.
در آینده، رسانههای نوین و خانواده قدرت بیشتری خواهندداشت. دیوارهای مدرسه از اطراف آموزش کنار میروند و آموزش بیش از آنکه در نظام مدرسهای رخ دهد، در «میدان مدرسه» خواهد بود. مفهوم «نظام» برای فهم مدرسه در بافت دوران مدرن اهمیت زیاد دارد. زیرا نظام، به یکپارچگی اهداف، برنامهها و خط مشیهای آموزش در مدرسه اشاره میکند و در دنیای کنونی و آینده، دیگر چنین نظامی وجود نخواهد داشت.
در چنین بافت اجتماعی است که مدرسه یا آموزش، بیش از آنکه سیستم یا نظام باشد، یک «میدان مبادله و انتقال معانی» است. در اینجا تمرکززدایی و مکانزدایی و کاهش کارکردهای اجتماعی و فرهنگی مدرسه «نهادزدايي» نامیده میشود. نهادزدایی به معنای این نيست كه آموزش از بين ميرود، بلكه آموزش در چارچوب فرهنگی جديدي که آن را میدان معنایی مینامیم، انجام میشود؛ میدان یا فضایی که در آن گفتوگو درباره آموزش به صورت جمعي بهوجود خواهد آمد و خانوادهها، دانشآموزان و كارگزاران مدرسه در اين گفتوگوي جمعي مشاركت واقعی و جدی ميكنند و منافع و زبان مشترك خودشان را به وجود ميآورند. همچنین در این فضا آموزش براساس نیازهای واقعی و مبتنی بر تجربه افراد در زندگی و زندگی روزمره و بازار کار انجام میگیرد. در این فضا افراد و فردیت آنها نقش تعیینکنندهای در برنامهها، محتوا و روشهای آموزش یا یادگیری خواهندداشت. این فضا به جای مدرسه در «مدرسه زندگی» توسعه خواهد یافت.
در عین حال، رسانهای شدن باعث فرو ریختن دیوارهای مدرسه میشود و آموزش در فضای مجازی توسعه مییابد. اکنون به تدريج تحولاتي در راهبردهاي آموزشی ايجاد شدهاست. تنبیه بدنی دیگر از محیط آموزش حذف شده و دانشآموزان از «حقوق بشر» برخورداری بیشتری دارند تا از حقوق سنتی جامعه پدرسالار.
از نگاهي تاريخي، فضا یا ميدان معنايي مدرسه در گذشته دور، در سطح عمومي عمدتاً حول و حوش مكتبخانهها شكل ميگرفتهاست و در سطح عالي آن، مدرسههاي علميه و مدارس دینی بودهاند. از آنجا كه در آن دوران كاربردهاي سواد و كاركردهاي آموزش محدود بود و مهارتهاي پيچيدهاي براي زندگي اجتماعي لازم نبود، در نتیجه علم و دانش نیز به سطح تراكم يا انباشت امروز نرسيده و فاقد ويژگيهايي بود كه بتوان از دانش به طور گستردهاي استفاده كرد.
اين ميدان يا فضاي معنايي، مکتبخانهای كوچك و محدود بود و در آن دوره، تا حدود زيادي مفهوم مكانمندي مدرسه نیز برای آن صادق بود. يعني ما ميتوانيم به روشني بگوييم كه آموزش در خانواده نبود، رسانهاي هم وجود نداشت، و «عرصه عمومي» هم عرصه آموزش نبود. به طور پراكنده چند مدرسه علميه وجود داشت و تعداد محدودي هم مكتبخانه. طبيعتاً در این شرایط ميتوان نهاد آموزش را به مفهوم مكان محدود كرد. این مکانمندی همچنین اشاره به پیوند مکتبخانه با سرزمین ایران نیز دارد، زیرا نظام مکتبخانه از نظر ارزشها، برنامه درسی و جهتگیریهای فرهنگی، کاملاً منطبق با مقتضیات زیستمحیطی، تاریخ و فرهنگ ایرانی، جامعه و سرزمین آن بود.
اما در دوران مدرن، يعني بعد از انقلاب صنعتي از نیمه قرن نوزدهم به بعد، «نظام مدرسهاي جدید» ابتدا در اروپا و غرب شکل میگیرد و سپس از اوایل قرن بیستم به تدریج به دیگر کشورهای جهان از جمله ایران گسترش مییابد. در این دوره، دولت-ملتهاي جديد شبكههاي ملی مدرسه جدید را به مثابه بخشي از نظام سياسي مدرن خلق و تعريف كردند و دولت ها با ورود گسترده به آموزش، تلاشكردند تا قوانين، رويهها و عملكردهاي فرهنگهاي ياددهي – يادگيري را مطابق اهداف سیاسی دولت – ملت جدید توسعه دهند و آنها را همگانيتر و نظاممند، الگومند، ساختار يافته، همگن و پايدار سازند. از اينجا به بعد آموزش معناي نهادي گستردهاي پيدا كرد و مدرسه به يك نهاد اجتماعي مهم و ضروری جامعه مدرن تبديل شد.
به خصوص پس از انقلاب صنعتي و پيامدهاي آن، يعني توسعهي شهرنشيني، اقتصاد صنعتي جديد و دولت – ملتها، جامعه جدید به نيروي باسواد، ماهر و شهروند متعهد به نظم اجتماعی شکل گرفته حول دولت – ملت نياز داشت. تربیت اين شهروند و نيروي ماهر باسواد را «نظام مدرسهاي» و «نظام آموزشي عالي» جدید عهده دار شدند. در نتيجه، در جامعه مدرن مدرسه نهادي اجتماعي شد كه به نيازهاي گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مدرن پاسخ ميدهد. اما اين تلقي از مدرسه هنوز از نظر سطح فناوريها و راهبردهاي آموزشي، جهتگیریهای سیاسی و فرهنگی، تا حدودی به مفهوم مكان وابسته است زیرا نظام مدرسهای جدید در هر کشوری تا حدود زیادی متناسب با مقتضیات محلی و ملی آن کشور شکل میگرفت.
بنابراین در تمام دوران مدرن، از سال1800 تا حدود 1950، ما تلقي نهادي از مدرسه را داريم. از دهههاي 1950 و 1960 به بعد، مفهوم نهادي مدرسه تحت تأثیر تحولات جدید که گاهی آن را دورهي پسامدرنیته، پساصنعتی، پسافوردیسم، پسااستعماري یا جامعهي اطلاعاتی، شبکه ای و دانش محور مینامند، با چالشهايي رو به رو ميشود. هر قدر به دنياي اكنون نزديكتر ميشويم. مدرسه شاهد فرايند مكانزدايي و نهادزدايي ميشود. شايد اولين بارقههاي اين نهادزدايي و مكانزدايي را بتوان در ايدههاي انتقادی «مدرسه زدايي» ايوان ايلچ، و نقدهايي كه پائولوفريره، نسبت به عملكردهاي مدرسه مطرح ميكنند، يافت. از نیمه دوم قرن بیستم، همزمان که نظام مدرسهای جدید عالمگیر و همگانی میشود، با ناكارآمديهاي نظام مدرسه جديد نیز رو به رو ميشويم. این ناکارآمدی به خصوص در کشورهای جهان سوم یا جوامع غیرغربی آشکارتر است. نظام مدرسهای جدید وعده تربيت شهروندان خلاق، فعال، دانا، متخصص و ماهر را داده بود. اما به تدریج این نظام به «کارخانهي تولید دیپلم» و «بیماری مدرک سالاری» مبتلا شد، در اين بیماری، دانشآموزان بدون این که بتوانند مهارتها و قابلیتهای لازم شناختی، عاطفی و رفتاری را کسب كنند، موفق به گرفتن دیپلم میشدند. این جوانان مدرک گرفته، علاوه بر آنکه هزینههای سنگین مالی و اجتماعی زیادی صرف تحصیلشان میشد، دارای آنگونه انتظارات شغلی و اجتماعی بودند که شایستگیهای لازم فنی و قابلیتهای مناسب براي کسب آنها را نداشتند. با وجود این، نظام مدرسهای جدید دارای کارکرد مهمی بود که وجود آن را توجیه میکرد؛ کارکرد تمدنآموزی و جامعهپذیری سیاسی. درک این موضوع از آن رو اهمیت دارد كه آنچه در مدرسه آینده تغییر میکند، همين کارکردهای مدرسه است.
يكي از ويژگيهاي مهم «مدرسهي مدرن» اين است كه مدرسه اصليترين نهاد «مديريت اجتماعی و فرهنگی» جامعه جديد به حساب ميآيد. به تعبیر لویی آلتوسر، مدرسهي مدرن «دستگاه ایدئولوژیک دولتی» است، دستگاهی که در آن ایدئولوژی دولت – ملت مدرن در آن تولید و بازتولید میشود. هدف این ایدئولوژی تولید «هویت دولتی» ذیل برچسب «هویت ملی» است. در مدرسه مدرن، دانشآموزان، پيش از آن كه دانش جديد ياد بگيرند، سرمشقهاي جديد زندگي را ياد ميگرفتند؛ طرز لباس پوشيدن، راه رفتن، غذا خوردن يا طرز سخن گفتن به زبان معيار يا رسمي. و بهویژه در آموزش در روستاها، مسئله «شهري بودن» خيلي اهميت داشت. دانش آموزان روستا فرايند شهري شدن را در مدرسه ياد ميگرفتند. بنابراين، مدرسه در تعريف نهادي و مكانمند مدرنش، جايي بود كه «فرايند تمدن آموزي» در آن اتفاق ميافتاد.
اما اکنون، اين فرايند تمدنآموزي كجا انجام میشود؟ آيا مدرسه ميتواند مثل 40 يا 50 سال پيش، اين نقش و کارکرد اجتماعی را ايفا كند؟ پاسخ آن منفي است. اکنون یک دهه است که وظيفه تمدن آموزی یا یادگیری مدنیت جدید تا حدود زیادی از دوش مدرسه برداشته شدهاست. در نتیجه، نظام مدرسهای جدید با بحران مهم از دست دادن کارکرد اجتماعی اصلیاش روبهروست. در شرایطی که آموزش مدرسهای قادر نیست مهارتها و قابلیتهای لازم را برای دانشآموزان فراهم کند، اگر کارکرد تمدن آموزیاش را هم از دست بدهد، اساساً وظیفه دیگری برای آن نمیماند. اما چرا و چگونه مدرسه تا حدود زیادی کارکرد تمدن آموزیاش را از دست داده است؟
یک قرن پيش، ما جمعيت شهرنشين آگاه و آشنا با شيوهي اصولي زندگي شهري را نداشتيم. زیرا بيش از 80 درصد جمعيت ايران روستايي و عشايري بود. از اینرو، حدود یک قرن پيش كه نظام مدرسهاي جدید در ایران شكل گرفت، تعداد كمي از مردم ما با زندگي شهري آشنا بودند. در آن بافت اجتماعی، مهمترين كار مدرسه اين بود كه به اين جمعيت تازه شهرنشين شده، شيوه زندگي شهرنشيني را بياموزد. همچنین، یک قرن پيش رسانهها نیز وجود نداشتند تا به آموزش و انتقال فرهنگ جدید به مردم بپردازند. در نتيجه، مدرسه جاي بسيار مهمي بود، چون وظيفه توليد و بازتوليد یا نقل و انتقال فرهنگ جديد و مدنيت مدرن را بهطور کامل برعهده داشت. اکنون طی دهههای اخیر سه انقلاب بزرگ شامل انقلاب شهرنشینی، انقلاب رسانهای و انقلاب آموزش عالی، جامعه ایران را کاملاً متحول کرده است. در این شرایط مدرسه نیز دیگر معنای پیشین خود را از دست داده است.
امروزه حدود 75 درصد جمعيت کشورمان شهرنشين است. اين جمعيت تجربه حدود نيم قرن زندگي شهري را پشت سر گذاشته و ارزش های شهري و شیوه زندگي شهري را فراگرفته و دروني كردهاست.بیشتر مردم امروز ایران نه تنها سالهاست که شهرنشین شدهاند و شیوهي زندگی شهری را از راه زیستن در شهر و تجربه کردن مدرنیته شهری شده، به طور تجربی فرا میگیرند، بلکه در نتیجه توسعه آموزش عالی، بخش زیادی از مردم دارای تحصیلات شدهاند. در عین حال، انبوه شبکههای رادیویی، تلویزیونی، ماهوارهای و شبکههای مجازی به ارائه اطلاعات و آموزش فرهنگی مردم میپردازند. در این شرایط، عمدتاً رسانهها و والدین مسئولیت تمدن آموزی به فرزندان نسل جدید را بر عهده دارند و نه نهاد مدرسه. در 50 سال آينده به طور كامل اين وظيفه از مدرسه گرفته خواهد شد. انقلاب رسانه و تحول خانواده به شدت عملکرد نظام مدرسهای را از ابعاد متفاوت متأثر ميکنند و بیش از اینها متأثر خواهند کرد.
خانواده محور شدن مدرسه
اگرچه از گذشته تا به امروز، خانوادهها و والدین در آموزش دانش آموزان (بهخصوص دانشآموزان دبستانی) نقش داشته و با مدرسه در ارتباط بودهاند، اما این نقش بسیار اندک و محدود بودهاست. اکنون چند سالی است که مدرسه به سوی «خانواده محور شدن» در حرکت است. منظور از خانواده محور شدن به طور مشخص این است که والدین و بخصوص مادران در تعلیم دروس و آموزش فرهنگی بچهها نقشی بیش از مدرسه خواهند داشت و مدارس نیز وابستگی و توجه بیشتری به والدین خواهند کرد. اگر این وضعیت تداوم یابد، در نیم قرن آینده، مدرسه به طور کامل خانوادهمحور خواهد شد. ابعاد مختلف چگونگی نقش والدین و مادران نیازمند بررسی تجربی است و تنها چیزی که اکنون به نحو عینی قابل مشاهده است فرصت و زمان زیادی که مادران برای آموزش بچهها میگذارند است. مادران در انجام تکالیف دانش آموزان نقش فعالی دارند و بچه ها اغلب به کمک مادران کتابهای قصه تهیه و مطالعه میکنند. همچنین اغلب مهارتهای اخلاقی و رفتاری مربوط به زندگی اجتماعی و شهری که در گذشته بر عهده مدرسه بود، اکنون مادران آنها را به بچهها آموزش میدهند. درک و تفسیر بچه ها از مدرسه، رفتار معلمان و تعالیم مدرسه نیز تا حدود زیادی متأثر از برداشت مادران است که به بچهها منتقل میشود .
این تحول به سوی خانواده محور شدن تا حدود زیادی ریشه در تحولات خانواده در ایران امروز دارد. طی دهههای اخیر کارکردها، بُعد و ارزشهای «خانوادهي سنتی ایرانی» دگرگون شدهاست. هشتاد سال پيش که نظام مدرسهای جدید در ایران فراگیر شد، بعد خانوار در ایران هفت نفر بود؛ یعنی پدر، مادر و پنج فرزند. اکنون خانوادهها هستهای شدهاند و تک فرزند یا نهایت دو فرزند دارند. پس فرصت و امكانات بيشتري براي توجه كردن به فرزندان، آموزش، تربيت و پرورش آنها دارند. کودکان امروز در کانون نظام خانواده قرار دارند و هر خانواده بخش اصلی درآمد و امکانات مادی و معنوی خود را صرف فرزندانش ميكند. در حالی که در گذشته فرزندان سرمایه خانواده بودند و در فعالیت های کشاورزی و دامپروری نیروی کار خانواده به شمار میرفتند. ضمن اینکه فرزندان از حقوق مادی و معنوی چندانی نیز برخوردار نبودند.
در گذشته خانواده سنتی و پدرسالار و گسترده، نه ثروت مادی لازم را در اختیار داشت و نه ارزشهای اجتماعی خانواده را وادار به سرمایه گذاری بر روی آموزش فرزندان میکرد. در نتیجه، هنگامی که نظام مدرسهای جدید شکل گرفت و توسعه یافت، پدر و مادرها به طور كامل از مدرسه انتظار داشتند كه این نهاد جدید مسئوليت تربيت بچهها را عهدهدار شود. اما اکنون پدر و مادرها چنين تصوري از مدرسه ندارند و حتی گاه عكس اين است. زیرا امروز بسیاری از مادران دارای تحصیلات دانشگاهی هستند و یا از طریق رسانهها دانش بسیاری آموختهاند و گمان میکنند که آنها از معلمانِ مدرسهِ فرزندشان بيشتر ميدانند. اساساً اگر معلم در تربیت فرزندانشان از حدي فراتر برود، پدر و مادر ميگويند اصلاً ما دلمان ميخواهد بچه ما اين طور باشد و مدرسه حق ندارد در تربیت فرزندان ما دخالت کند.
همچنین امروزِ مادران از وقت و نیروی بیشتری برای تربیت فرزندانشان برخوردارند. در گذشته مادران باید در کارهای کشاورزی، دامپروری و کلیه امور خانهداری و خانواده نقش ایفا ميكردند. بسیاری از زنان ناگزیر بودند در قالیبافی و فعالیت های جنبی دیگر مانند تولید برخی صنایع دستی مشارکت كنند. ضمن این که به دلیل نبود فناوریهای امروزی، فعالیتهای خانهداری مانند نظافت، شست وشو و آشپزی، فعالیتهای زمانبر و وقتگیری برای زنان بود. اما اکنون در پناه «آشپزخانهي مدرن»، لوازم خانگی برقی و تعدیل تقسیم کار خانگی بین مردان و زنان، مادران دارای نیروی جسمی و وقت کافی برای تربیت فرزندان خود شدهاند. در نتیجه، مادران به دلیل داشتند تحصیلات، وقت آزاد، سرمایه لازم، تعداد کم فرزند، و دسترسی به دانش و آگاهی لازم، امروز پا به پای معلمان به آموزش دانش آموزان میپردازند و با دقت ویژه هنجارها و الگوهای رفتاری و باورهای لازم را به فرزندانشان آموزش می دهند.
امروزه بيش از 65 درصد دانشجويان ما دخترند. از اینرو، مادران آينده افراد تحصیلکردهاند. این روند رو به گسترش است و روز به روز تحصیلات مادران توسعه بیشتری پيدا ميكند. این مادران تحصیلکرده اغلب خودشان یا رسماً آموزگارند یا آنکه از آموزگاران توانايي بيشتري دارند. همچنین مادران امروز و فردا خود تجربه مدرسه را دارند و مسائل مدرسه را ميشناسند. خودشان صاحب سليقهاند و سبك زندگي خاص خود و اعتماد به نفس لازم را دارا هستند. آنها از ماهوارهها، شبكههاي اجتماعي مجازی و رسانههاي ديگر پيامها را ميگيرند و به كودك منتقل ميكنند. يعني اگر كودك دبستاني تلفن همراه و دسترسی به اینترنت ندارد، ولي مادري دارد كه پیام های مجازی و ماهواره ای را می گیرد و به کودکش منتقل میکند.
همچنین مدرسه به معناي مكانمندي آن توسط كودك تفسير می شود. يعني كودك وقتي وارد محيط مدرسه ميشود، رفتار معلم و همكلاسيها، اشياي محيط داخل مدرسه و معماري فضاي مدرسه را رمزگشايي و به نحو پديدارشناسي معنا میکند. در اینجا نیز مادر نقش کلیدی دارد زیرا كودك نه به طور مستقل، بلكه به كمك مادرش اين كار تفسیری را انجام میدهد. از اینرو، اگر در دوران مدرن نقش مادر فقط اين بود كه در انجام تكاليف درسي به كودك كمك كند، در دوران امروز و آينده، مادر علاوه بر كمك به انجام تكاليف درسي، دستيار كودك براي تفسير خاصش و رمزگشايي نمادهاي مدرسه نیز است.
بنابراين، تحولات درون نهاد خانواده تأثير جدي روي نهادزايي از مدرسه گذاشته است. كاركردهاي فرهنگی مدرسه در گذشته، امروز ديگر وجود ندارد. هر قدر به جلو برويم، فرايند نهادزدايي تشديد ميشود. شاید در 50 سال آينده، مدرسه ناگزیر در فضاي ديگري خودش را تعريف كند. مدرسه به يك فضا یا ميدان معنايي تبديل شود كه حتی از خانوادهها سرمشق بگيرد. یعنی مدارس به تدریج ناگزیر می شوند مطابق میل اولیا عمل کنند. در این صورت، مدرسه در امتداد خانه و خانواده قرار می گيرد، نه خانه و خانواده در امتداد مدرسه. در گذشته، انجمن اوليا و مربيان خانوادهها را دعوت ميكردند تا بيايند و معلمان به آنها توضيح بدهند خواستههاي مدرسه چيست. اين جريان به تدریج كاملاًبرعكس میشود.
رسانهای شدن مدرسه
در گذشته، مدرسه عامل یا رسانه تولید و بازتولید فرهنگ بود. اکنون و در نیم قرن آینده، رسانهها بیش از مدرسه نقش اصلی تولید و انتقال فرهنگ را عهدهدار میشود. در واقع انقلاب رسانهای، باعث رسانهای شدن فرهنگ شده است و مدرسه نیز استثنایی بر قاعده رسانهای شدن در دنیای امروز نیست. در گذشته در فرایند جامعهپذیری و فرهنگیابی مدنی و شهری شدن افراد، جایگاه نخست از آنِ مدرسه بود. بعد از آن، نهاد خانواده و سپس خيابان و محله قرار داشتند. اما امروزه در فرايند تمدنآموزي جایگاه نخست از آنِ خانواده، سپس رسانه ها، و بعد خيابان، محله و محيط جامعه، و در نهايت در آخرين حلقه، مدرسه قرار ميگيرد. البته محیط جامعه و خانواده نیز تحت تأثیر رسانهها قرار دارند. از اینرو، شاید بتوان گفت، در فرایند تمدنآموزی نقش رسانه مؤثرتر از خانواده است.
در شرايطي كه اينترنت، تلويزيون، ماهواره و رسانههايي مانند بازیهای الکترونیکی عامل انتقال فرهنگاند، نقش مدرسه در انتقال فرهنگ كاهش پيدا كرده است. از اینرو رسانهها در نهادزدايي از مدرسه خيلي نقش دارند. زيرا بُعد مكانمندي مدرسه، در حال از بین رفتن است. دانشآموزان تلفن همراه دارند و وقتي وارد مدرسه ميشوند، رابطهشان با دوستانشان، خانواده و شبكة اجتماعيشان قطع نميشود. از طرف ديگر، فضاي آموزشي به آن فضاي جمعي كه محيط مدرسه به وجود ميآورد، محدود نيست. بچهها دائم با بلوتوث، پيامك،شبکههای اجتماعی بین خود و دوستان شان پيام رد و بدل ميكنند. كلاس هاي درس به محيطي تبديل شدهاند كه در آنجا دانشآموزان به مبادلة محصولات و كالاهاي مجازي ديجيتال و متن هاي پست مدرن امروزي ميپردازند. در محيط مدرسه، دانشآموزان به راحتي با گوشهايشان پيامهايي را گوش ميدهند و موسيقي ها، آهنگ ها و متن هايي را ميشنوند كه به فضاي مدرسه متعلق نيست. اجتماع اين جوانان در آن جا بيشتر براي مبادلة اين سطح آموزش و انتقال فرهنگ است. از طرف ديگر، خود مدرسه هم به اين موضوع كمك ميكند. چون مدرسه ناگزير شده است وارد شبكة ديجيتال شود و کار کردن و استفاده از اينترنت را آموزش بدهد. به علاوه، مدرسه نميتواند از استفاده از تلفن همراه جلوگيري كند يا بچهها را از داشتن وبلاگ و كار با اينترنت محروم سازد. نه تنها نميتواند، بلكه افتخار ميكند كه توانسته است، فناوري اطلاعات و ارتباطات را توسعه بدهد و حتی خود مدرس شروع به آموزش مجازی و در بستر دیجیتال میکند. يعني مدرسه خودش در خدمت اين نظام جديد مجازي قرار گرفته است. چنين است كه نهاد مكانمند مدرسه بيمكان ميشود.
از اینرو، حضور دانشآموزان در مدرسه به معناي اين نيست كه در مكانی جمع شدهاند، بلكه به معناي اين است كه آنها در فضايي سير ميكنند كه در مدار اينترنت، ماهواره، بازيها و محصولات رايانهاي و متن هاي مجازي است. اکنون دانشآموزان دیگر در چاردیواری مدرسه نيستند، بلكه در فضا هستند. وقتي بچهها از مدرسه بيرون ميآيند، در واقع اصلاً وارد مدرسه نشدهاند كه بيرون بيايند بلکه در همان فضايي كه بودند، به زندگي خودشان ادامه دادهاند.
بخشي از این تحول آینده ناشي از تأثير و قدرت رسانههاست كه عامل انتقال فرهنگ هستند. بخش ديگر در واقع مبتني بر «رشد فرديت» دانشآموزان است. يعني شهروند امروزي به كمك انواع فناوري ها ميتواند هويت مستقل بيشتري داشته باشد. مثلاً خود تلفن همراه، دسترسي به كتاب، مجله و روزنامه، اينترنت، وبلاگ و وبسايت، شكلگيري شبكههاي اجتماعي را آسان ميسازد. نوجوان امروزي در زندگي خودش يك شبكه روابط چهل، پنجاه نفره دارد.
توسعة آموزش نامرئی
یکی از تحولات آینده توسعه بیشتر «آموزش نامرئي» و غلبه آن بر «نظام آموزش مرئي» است. از گذشته دور تاکنون نیازهای آموزشی بازار کار و جامعه را نظام آموزش عمومی و عالی تأمین نمیکرده، بلکه این نیازها از طریق نوعی «آموزشي نامرئي» تأمین میشدهاست؛ اما کمتر به این واقعیت توجه داشته ایم. مدرسه در آينده، به شدت تحت تأثير نظام آموزش نامرئي قرار خواهد گرفت. آموزش نامرئي عرصه مقاومت ها، فرديت ها و مشاركت هاي واقعي دانشآموزان و عاملان مدرسه در نظام مدرسه است. نظام آموزش نامرئي بر آموزش مرئی غلبه پیدا می کند. اکنون اين هم اتفاق افتاده است و در واقع در آينده بيشتر ميشود. در نظام آموزش نامرئي، براي افراد حق انتخاب وجود دارد. افراد خودشان موضوعات و نیازهای آموزشی شان را انتخاب و روي آنها سرمايهگذاري ميكنند: با اشتياق و داشتن نيازهاي خاص خودشان به سراغ موضوعات آموزشي ميروند و به آن شكل و توسعه ميدهند. مفهوم آموزش نامرئی را در برابر آموزش مرئی به کار میبریم. نظام آموزش مرئي مجموعهاي از مؤسسات و مراكز آموزشي و پژوهشي است كه كار توليد، توزيع و مصرف فرهنگ، دانش ها، مهارت ها و باورها را به عهده دارند. شامل رسانههاي رسمي حكومتي و مؤسسات ديگري كه عمومي یا دولتي هستند، در اين نظام آموزشي جاي ميگيرند. اما نظام آموزش نامرئي یعنی فضاهایی كه فرايندهاي يادگيري – ياددهي به طور واقعي اتفاق ميافتد، بدون اين كه صورت رسمي و تعريف شدهاي از آموزش به آن موقعيتها يا فضاها اطلاق شدهباشد؛ يعني نوعي تجربه آموزشي بدون داشتن نام آموزش. نظام آموزش نامرئی مبتنی بر نظام یادگیری – یاددهی است که در مدرسه و دانشگاه، يعني نهادهای رسمی و آشکار آموزشی، صورت نمیگیرد، بلکه از روش ها و راه هایی مانند روش استاد-شاگردی سنتی، خودآموزی، آموزش رسانه ای، آموزش مجازی، و آموزشهای آموزشگاهی، یا از طریق باز اندیشی در تجربه های زندگی روزمره انجام ميشود.
درک عملکرد آموزش نامرئی برای هر شهروند ایرانی که در دانشگاه به تحصیل پرداخته و مدتی در کار و شغلی فعالیت داشته است دشوار نیست. زیرا همة ما می دانیم، مهارتها و قابلیت هایی که در عمل ما هنگام ایفای وظایف شغلیمان به آنها نیاز داریم، از درسهای مدرسه ای و دانشگاهی حاصل نمیشوند. بلکه ما آنها را یا در حین کار و از تجربة مجربان و همکاران خود به نحو تدریجی و تجربی و از راه آزمون و خطا میآموزیم یا آن که از طریق آموزشهای کوتاه مدت آموزشگاهی و حرفهای و یا از راه باز اندیشی در تجربههای زیسته زندگی روزمره. بسیاری افراد زبان انگليسي می دانند، بدون اين كه در مدرسه انگليسي ياد گرفته باشند. بسیاری از رسانهها نيز انگلیسی می آموزند. زیرا از طریق ماهوارهها، اینترنت و رسانه های دیگر، فيلمها، موسيقيها و محصولات فرهنگی انگليسي به طور گستردهاي در جامعه توليد و توزیع ميشوند و از این طریق، آموزش زبان انگليسي به اجرا در ميآيد.
هم چنین، بسیاری از مفاهيم اجتماعي و به طور کلی آگاهیها و دانش اجتماعی که در گذشته از طریق دروس تعليمات اجتماعي، تعليمات مدني و دروس اجتماعي دیگر آموزش داده ميشدند، امروزه از طریق روزنامهها، وب سايت ها، وبلاگ ها، و گفت و گوهاي سياسي در شبکه های اجتماعی و ماهواره ها آموزش داده ميشوند. «مهاجرت انبوه» یکی از عرصه های عمدة آموزش نامرئی پست مدرن است. سفر و مهاجرت همواره درتاریخ وجود داشته، اما «مهاجرت انبوه» پدیدة تازه ای است. جابهجاييهاي جمعيت در سطح ملي يا محلي يا بينالمللي به طور گستردهاي اتفاق ميافتد. مهاجرت از روستا به شهر، از شهرستان به پایتخت و مهاجرتهای بین المللی، بخشی از تجربة عمومی توده های مردم شده است. در این مهاجرت ها و سفرها، تودههاي مردم تجارب بین فرهنگی بهدست میآورند، و توان تفکر تطبیقیشان ارتقا میيابد و راههای تازة اندیشه و زندگی را می آموزند. در این مهاجرتها، مردم راههای زندگی و کسب و کار و حتی کسب هویتهای تازه را می آموزند؛ چیزهایی که مدرسه و دانشگاه قادر به تولید آنها نیست.
«مصرف انبوه» نیز یکی دیگر از راههای آموزش نامرئی توده های مردم است. کالاها و فناوریها، به مدرسه های جدیدی برای فراگیری علوم و فنون، و راههای اندیشه و احساس، و کسب هویتهای تازه تبديل شدهاند. ورود كالاها و فناوريهاي جديد كه هر كدام از آنها آموزهها، باورها و ارزشهاي اطلاعاتي تازهاي را وارد جامعه ميكنند، مناسبات جديدي را شكل ميدهند. زیباشناسی و هنر نیز یکی دیگر از راههای آموزش نامرئی انسان پسامدرن امروزی است. فيلمهاي سينمايي، تئاترها، جشنوارهها، مسابقات ورزشي، فشن يا مُد، حوزة لباس و به طور كلي، «عرصة زندگي روزمره» كه مرزش با زيباييشناسي از بين رفته است، به فضایی برای پرورش احساسات زیبایی شناختی و فراگیری دانشها و مهارتهای واقعی برای زیستن در دنیای امروزی تبديل شدهاند: مهارتهایی که مدارس و دانشگاهها توان آموختن آنها را ندارند.
ادبيات و هنرها ديگر فقط در درس انشا يا كلاس نقاشي يا امثال اينها مطرح ميشوند. كودكان در گالريها و فروشگاههاي آثار هنري، در تجربههاي سمعی و بصري كه از تلويزيون، یا راديو يا سينما بهدست ميآورند، در معرض نمادهاي زيبايي شناسانه قرار ميگيرند. در نتيجه ياددهي و يادگيري امر زيباشناسانه ضمن اين كه عمومي و گسترده شده به طور كلي از عرصه آموزش مرئي ما خارج شده است. در حالی که در مدارس و دانشگاهها به نسل جوان موسيقي آموزش نميدهند، ولي امروزه ميبينيم كه موسيقي را بيش از همیشه مصرف و تولید ميكند، ميفهمد، ياد ميگيرد و تكرار ميكند. هم چنین، در حالي كه نقاشي، مجسمهسازي و هنرهاي تجسمي صرفاً به طور محدودي آموزش داده ميشوند، ولي به طور گستردهاي توليد و مصرف ميشود.
يكي از عرصه های دیگر آموزش نامرئی «بازار» است. بازار هيچگاه به گستردگي امروز نبوده است؛ يعني عرصة مبادله و داد و ستد كالا و خدمات و تجارت هيچگاه به گستردگي و پيچيدگي امروز نبود. خود اين عرصه مجموعة وسيعي از مهارتهاي شغلي، فني و حرفهاي را توليد و باز توليد ميكند، بدون اين كه لزوماً افراد ازدانشگاه يا از مدرسه اين مهارتها را به دست آورده باشند. حتي وقتي از كساني كه در دانشگاه مثلاً رشتة مديريت يا حسابداري خواندهاند ميپرسيم حسابداري را از كجا ياد گرفتهايد، ميگويند: پس از اين كه در شركتي كار كردم، ياد گرفتم. يعني آن نظام استاد شاگردي پيشین امروزه در قالب حرفهها و مشاغلي كه ساز و كارهاي خيلي پيچيدهاي براي آموزش مهارتها و نيازهاي خودشان دارند، بازتوليد ميشود.
مدرسه نسل فردای شریف، مدرسه آینده است؛ یک میدان معنایی است که در آن مجموعهاي از ذهنيتها، باورها، ارزشها و جهانبينيها وجود دارد و آموزش( فرايند ياددهي – يادگيري) در آن تحقق مییابد؛ مجموعهاي است از، فايدهها و ارزشهاي يادگيري – ياددهي، كاربردهاي سواد، ابعاد متفاوت دانش و كاركردهاي گوناگوني كه يادگيري – ياددهي يا دانش ميتواند داشتهباشد.
- برگرفته از مقاله آینده مدارس در ایران دکترنعمتالله فاضلی، استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، منتشر شده در مجله مدرسه فردا شمارههای آذر و دی ماه سال 1389